سما سما ، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

سما جون

شب يلدا

سلام با عرض معذرت از اونايي كه حدود دو ماه به وبلاگ سما سر ميزدن واز مطلب جديد خبري نبود،راستش به خاطر مشغله كاري زياد وقت نمي كردم براي مطلب جديد وقت بذارم ولي حوشحالم كه دوباره و به مناسبت شب يلدا كه دو شب پيش بود ويتونم يه مطلب براي سما خانم و خوانندگان وبلاگش بذارم. 2،3 روز پيش ماماني سما(مادر خودم) زنگ زد و گفت كه قراره براي شب يلدا همه دور هم جمع بشيم وبه رسم قيما كرسي بذاريم واز ميوه هاي شب يلدا استفاده كنيم و فال حافظ بگيريم،ماهم قول داديم كه اون شب دور هم جمع بشيم،ولي درست همون روز براي من يه ماموريت كاري پيش اومد و من مجبور شدم كه اون روز رو در تهران نباشم ولي قول دادم كه شب خودم رو برسونم،سما و مامانش زودتر به خونه پ...
2 دی 1390

تولد سما خانم

٢٦ مهر ماه سومین سال تولد دختر گلم سما خانم هدیه آسمانی خداوند مهربون به من و مامانش بود و توی این روز ما یکبار دیگه شاد شدیم و خدا رو شکر کردیم به خاطر هدیه ای که به ما داد و چشم مارو ب ه وجودش روشن کرد و شتدی رو به خونمون آورد و باعث شد پدر و مادر بودن رو درک کنیم و با سختی هاش آشنا بشیم و قدر زحمات پدر و مادر خودمون رو بیشتر بدونیم.                                                     &nbs...
2 آبان 1390

سفر شمال(مهر 90)

چند وقت بود که به دلیل مشغله کاری وقت نکرده بودم تا وبللاگ سما رو آپ کنم تا اینکه چند روز پیش تونستم از محل کارم چند روز مرخصی بگیرم و به اتفاق خانواده به مسافرت بریم.      سما خانم که چند ماهی می شد که تا هر تصویری توی تلویزیون و یا هر جای دیگه از شمال و یا دریا میدید میگفت بابا یادته رفته بودیم شمال ؟رفته بودیم دریا؟منو می بری شمال؟ و منم بهش قول داده بودم که ببرمش سمال و این توفیق چند روز پیش دست داد تا به قولم عمل کنم پیش سما خانم بد قول نشم.      خلاصه شب که می خواستیم بخوابیم به سما گفتم که فردا می خوایم بریم شمال و از ذوقش زود خوابید و صبح ساعت 5 و قتی از خواب بیدار شدیم و ب...
12 مهر 1390

دل بابا گرفته

دوباره بابا اومد ماموریت و دلش برای تو یه ذره شد،داشتم به این موزیکها گوش میدادم که دوباره دلم هوای تورو کرد دختر گلم،گفتم اونارو برات بنویسم شاید دلم آروم بگیره: بيقرارم،واسه چشمات،اوون نگاهي که به يک دنيا ميارزه ميخوام از تو،بنويسم،اما اسمت که مياد دستم مي لرزه چيکه چيکه،آب شدم من،وقتي گفتي نميخوام با تو بمونم  حالا تنها يه پريشون خيلي وقته که ديگه بي همزبونم من هنوز از تو مي خونم عاشقونه جاي دستاي تو خالي توي خونه خواب چشماتو ميبينم فردا آفتابيه دنيا تو ميشي تعبيرخوابم،ميرسم به آرزوهام  ميدونم مياي دوباره،آسمون آفتابي ميشه باز بهار مياد سراغ،گلدوناي پشت شيشه ...
14 شهريور 1390

آخ دلم

دل بريدن از تو سخته دل بريدن از تو مرگه باز بايد خواب نازت را ببينم بغض را بايد بگويم هيس تا ماه من از اين خواب نازش برنخيزد تا ببيند خيسي اين گونه هايم باد را بايد بگويم تو ببوسش جاي من،من طاقت لمسش ندارم ميچكد اشكم بروي گونه هاي مخملينش طاقت بي خوابي او را ندارم                                        ...
23 مرداد 1390

تولد مامان سما

                                   وقتي تو پاتو گذاشتي روي اين زمين خاكي                   تموم گلهاي عالم شدن از دست تو شاكي                                     خدا هم هواتو داشته تورو با گلها س...
18 مرداد 1390

حافظه دخترم

دختر گلم،تپلي من،ماشالله حافظه تو خيلي خوبه و چيزهايي رو كه يكبار مي شنوي زود به يادت مي سپاري،مثلا آهنگهايي كه از تلويزيون مي شنوي؛ حرفهايي كه يك بار از طرف كسي مي شوي بعد از چند وقت عين همون حرفارو تكرار مي كني،مثلا از وقتي كه كوچيك تر از اينها بودي كتابهايي كه مامانت برات مي خريد و برات مي خوند رو بعد از دو يا سه بار تكرار كردن شروع مي كردي به خوندن و ما رو هاج و واج ميذاشتي،خلاصه خدا نعمت خوبي رو در اختيارت گذاشته كه بايد ازون بهترين استفاده رو ببري،آقاجون وقتي كه ديد شما به اين سرعت شعرها رو حفظ مي كني سريع دست به كار شد و سوره قل هو الله احد رو بهت ياد داد و الان تو هروز اين سوره رو براي من مي خوني و منم يه ماچ آبدار ازون لپات مي كنم....
10 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سما جون می باشد