شب يلدا
سلام
با عرض معذرت از اونايي كه حدود دو ماه به وبلاگ سما سر ميزدن واز مطلب جديد خبري نبود،راستش به خاطر مشغله كاري زياد وقت نمي كردم براي مطلب جديد وقت بذارم ولي حوشحالم كه دوباره و به مناسبت شب يلدا كه دو شب پيش بود ويتونم يه مطلب براي سما خانم و خوانندگان وبلاگش بذارم.
2،3 روز پيش ماماني سما(مادر خودم) زنگ زد و گفت كه قراره براي شب يلدا همه دور هم جمع بشيم وبه رسم قيما كرسي بذاريم واز ميوه هاي شب يلدا استفاده كنيم و فال حافظ بگيريم،ماهم قول داديم كه اون شب دور هم جمع بشيم،ولي درست همون روز براي من يه ماموريت كاري پيش اومد و من مجبور شدم كه اون روز رو در تهران نباشم ولي قول دادم كه شب خودم رو برسونم،سما و مامانش زودتر به خونه پدرم رفته بودن و سما خانم مدام به من زنگ ميزد و ميگفت كه بابا زود از ماموريت بيا خونه آقاجون،با اينكه توي پروازم تغييري انجام شده بود كه نزديك بود شب يلدا رو از دست بدم ولي هر جوري بود يه بليط ديگه تهيه كردم تا خودم رو حتما برسونم.
وقتي به خونه پدرم رسيدم و زنگ در خونه رو زدم و به محض اينكه در باز شد،يك دفعه فاطمه گلي و سما خانم بغلم پريدن و حسابي جيغ و داد كردن و بعد هم آقا پارساي گل كه موهاشو نزديك به يك سال (يعني از زمان تولدش تا به حالا) نزده بود و حالا مامان و باباش موهاشو كوتاه كرده بودن رو بوسيدم و ديدم كه بساط كرسي جوره و ميوه هاي رنگو وارنگ روي اون چيده شده.
خلاصه بچه ها كه حسابي يراي خودشون بازي ميكردن و ماهم بعد از كلي خنده و خوردن ميوه هاي شب يلدا پاي فال حافظ آقا جون نشستيم و براي تك تك ما فال حافظ گرفت و براي سما خانم هم فال گرفت كه وقتي بيت اول رو خوند سنما زد زير خنده و ماهم از خنده اوون خنديديم.
خلاصه اين رسم قشنگ ايراني كه در سرماي پاييز و بلندترين شب سال همه فاميل رو دور خودش جمع مي كنه و باعث شاد بودن و دور هم بودن و همبستگي اونا ميشه بايد براي سما خانم و تمامك كوچولو ها باغي بمونخ و اونا بايد به بزرگترها قول بدن كه اين رسوم كه از نياكان ما به ما رسيده رو حفظ كنن و در آينده ادامه بدن.
به اميد روزهاي زيبا تر و شب يلداهاي ديگه.