تولد عمه سمانه
سماي گلم سلام
امروز تولد عمه سمانه جونه كه جنابعالي از ديشب كه از
خونه آقاجون اومدي همش مي گفتي فردا مي خوام برم تولك
عمه سمانه.
عمه جون درست 26 سال پيش در چنين شبي به دنيا اومد و همون شب من و آقاجون براي ديدن ايشون و ماماني به بيمارستان رفته بوديم كه يادمه اون شب برف ميومد و وقتي ما ماماني و عمه سمانه رو مياورديم خونه توي راه همش بي تابي ميكرد و ما نمي دونستيم كه علتش چيه،وقتي اين خانم كوچولو رو به منزل رسونديم و برديمش زير نور لامپ ديديم كه خانم پرستار زحمت كشيدن و براي اينكه بچه رو خشك كنن بردنش كنار شوفاژ و صورت ماهش رو چسبوندن به
اون،براي همين صورت عمه سوخته بود و دائما بي تابي ميكرد و اين بي تابي تاچند روز ادامه داشت
و با پماد صورت كوچولوش رو بهبود داديم،
خلاصه اين آبجي كوچولوي ابرو كموني با نمك من الان خودش مامان يه شازده پسر به نام آقا پارسا هستش كه شما هم كلي دوستش داري و باهاش بازي مي
كني واين رو بدون كه اين عمه جون بود كه پارسال اين ني ني وبلاگ رو به ما معرفي كرد
وباعث شد كه ما بتونيم توي اين سايت با دوستهاي زيادي آشنا بشيم و بتونيم خاطرات شمارو
توي اين وبلاگ به ثبت برسونيم.
حالا به خاطر قدرداني از ايشون و تبريك به مناسبت تولدش اين مطلب رو براش ميذارم و اميدوارم كه سالهاي بعد كه بزرگتر شدي خودت اين
كار رو انجام بدي و قدر عمه جونتو كه شما رو خيلي هم دوست داره بدوني.
امروز هم همراه فاطمه جون و ماماني و عمه زهرا رفتيد پيش عمه سمانه و هي به من گفتي كه
بابا مي خوام براي عمه هديه بگيرم و براش ببرم و با هم رفتيم و يه هديه ناقابل
براي عمه جونت گرفتي،البته منو با خودت نبردي كه يه دلي از عذا در بيارم و كيك تولد بخورم
ولي ما عكسشم ببينيم دلمون سير ميشه،
البته عمه جون زحمت كشيده و بهت كيك داده كه براي منو مامانت بياري.
حالاماكه اونجا نبوديم ولي بايد يه تولد تولد بخونيم ديگه آخه اينجوري كه نميشه،تولد تولد تولدت مبارك ، مبارك مبارك تولدت مبارك ، بيا شمعارو فوت كن تا صد سال زنده باشي، هوووووووووووووورااااااااااااااااا
آبجي جون بازم بهت تبريك ميگم و اميدوارو در كنار همس و
فرزنده سالهاي بعدي عمرت رو به خوشي بگذروني.
تولدت مبارك