سما سما ، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

سما جون

دلتنگیهای بابا

سلام دخترم،دلم برات یه ذره شده،الان 4 روزه که ندیدمت،وقتهایی که ازت دورم همش یاده شیرین زبونیهات میوفتم،یاد بازیگوشیهات میوفتم؛یاد روزهایی میوفتم که وقتی زنگ درب خونه رو میزنم تا وارد راه پله ها میشم صدات و میشنوم که مدام صدام میزنی بابا جون،عشقم،باباجونی.... تا برسم دم خونه ودستاتو باز کنی و آماده که بپری تو بغلم و هی خودتو برام لوس کنی،بهت بگم دخترم چطوری،توهم بگی: مثل پولو تو دوری ،هی بگی برام شیر کاکایو خریدی؟بستنی خریدی؟پاستیل خریدی؟......برای همین تا دلم برات تنگ میشه گوشیو بر میدارم و بهت زنگ میزنم تا تمام خستگیهام یادم بره و تو برام بلبل زبونی کنی،امروزم که بهم گفتی بابا جون مواظب خودت باش،غذا بخور،شام بخور،زود بیا ،دلم برات تنگ شده....
12 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سما جون می باشد