سما سما ، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

سما جون

يك مسافرت كوچولو

1392/7/12 16:14
نویسنده : باباي سما
824 بازدید
اشتراک گذاری

باسلام خدمت همگي دوستان

جاتون خالي چند روز پيش سما خانم يك مسافرت كوچولو داشت به شهرهاي شمالي كشور در منطقه چابكسر كه مابين شهرهاي رامسر و رودسر واقع شده و داراي آب و هواي بسيار مطبوعي هست،خلاصه بعد از چند روز كه ازتابستون رو پشت سر گذاشته بوديم و گرما و شرجي هوا توي شمال كشور كاهش پيدا كرده بود و از اون شلوغي تابستونيش در اومده بود اين مسافرت يكمي حالمون رو سر جاش آورد و سما خانم به همراه پسر عمه پارسا حسابي تا مي تونستن براي خودشون بازي كردن و خوش گذروندن و تني هم به آب دريا زدن و براي خودشون كنار دريا حسابي تركوندن و خودتون مي دونيد كه وقتي بچه ها كنار ساحل دريا باشن و وسايل بازيشون هم همراهشون باشه ديگه چه كارا كه نمي كنن، البته جالب بود با اين همه بازي و شيطنت كه لب دريا ميكردن تازه بعد از اون ميومدن و همراه والدينشون ميرفتن استخر و بعد هم تا آخر شب بالا و پايين مي پريدن و تا ساعت دوازده شب بيدار بودن و بعد از خاموش شدن چراغهاي خواب مي خوابيدن و دوباره صبح ساعت 8 مثل فنر از جاشون پا ميشدن و انگار آب و هوا تاثير خودشو گذاشته بود و با اون هواي پاك حسابي سير خواب مي شدن و ......

 

          

 

                    

 

          

 

بقيه مطالب و عكسها رو مي تونيد توي ادامه مطلب ببينيد:

و بعد از خوردن صبحانه دوبار اصرار داشتن كه بيرون بريم و بگرديم و ماهم كه در اينجور مواقع كلا مطيع دستورات بچه ها هستيم و براي خوشحالي اونها و اينكه بهشون خوش بگذره مجبور بوديم به حرفاشون گوش بديم و هر كاري رو كه اونها مي خواستن انجام بديم، لازم به ذكر هست  كه بگم يار هميشگي سما خانم يعني دختر عمه فاطمه به خاطر اينكه بايد اول مهر به مدرسه ميرفت و سركلاس دوم ابتدايي مي نشست متاسفانه توي اين مسافرت همراه ما نبود و بچه ها همش بهونش رو مي گرفتن و دوست داشتن كه اونم همراهشون باشه تا بيشتر بهشون خوش بگذره ولي  به هر ترتيب  ما جاشون رو خالي كرديم و همه جا به يادشون بوديم.

يه روز با بچه ها به تله كابين رامسر رفتيم و بعد از اون مسافت زيادي كه از لابه لاي جنگل و مناظر زيبا و ابرها بالا رفتيم اون بالا از آب و هواي جنگل و از طبيعت زيباش لذت برديم و جاتون خالي تا تونستيم عكس انداختيم.

             

 

                      

 

         

          

 

يكي از جاهاي ديدني هم كه در همون منطقه چابكسر بود و رفتيم چشمه اي به نام چشمه دمكش بود كه براي چند دقيقه مي جوشه و آب توي جوي هاي اطراف اون جاري ميشه و دوباره جوشش اون فروكش ميكنه وبراي چند دقيقه ساكت مي مونه و يكي از معجزات خداوند بزرگه كه به يك منطقه توريستي تبديل شده و آدمهاي زيادي براي ديدن اون و استفاده و نوشيدن از آب اين چشمه به اونجا ميان و خلاصه بچه ها هم از اون منظره زيبا حسلبي استفاده كردند.

از دريا هم كه تا مي تونست استفاده كردن و هم تني به آب زدند و هم با وسايل بازيشون بازي كردن:

    

 

        

       

                        

   

         


 خلاصه اينكه توي اين چند روز تا ميتونستن كنار دريا و توي جنگل و توي حياط ويلا و هر جا كه گيرشون اومد حسابي بازي كردن و گفتن و خنديدن و ماهم كه جز اين و شادي اونها چيز ديگه اي نمي خواستيم ازين موضوع خوشحال بوديم و ازينكه خيلي بچه هاي خوبي بودن حرف بزرگترها رو گوش مي دادن  و براي اونها مزاحمت و گرفتاري ايجاد نمي كردن خيلي خوشحال بوديم و كنار بازيهاي اونها ما هم استراحتي مي كرديم و از هواي خوب و طبعت زيبا لذت مبرديم.

 

 

         

 

         

 

         

 

                       

 

توي راه برگشت هم توي جنگل اول جاده چالوس ناهار رو خورديم و بعد بابا بزرگ سما براي هممون بلال درست كرد و همگي دلي از عذا درآورديم البته بچه ها با ذوق و شوق بيشتري بلال خوردند  وبراي خودشون عكس هم گرفتن:

 

 

                      

 

         

 

در پايان بايد بگم كه مسافرت خوبي بود و ميدونم كه به بچه ها خيلي خوش گذشت و سما خانم بعد از چند روز كه از برگشتنمون مي گذره بازم ميگه بابا دلم براي شمال تنگ شده و بازم بريم اونجا،البته توي ويلا چند تا حلزون پيدا كرده بود كه اونها رو گوشه حياط گذاشته بود و امروز صبح يه دفعه به من گفت بابا حلزون ها رو جا گذاشتيم و الان اونا تنها  هستن بريم بياريمشون منم به شوخي بهش گفتم بريم ، كه يه دفعه ديدم داره ميدوه طرف اطاقش كه لباس بپوشه و منم بهش گفتم دخترم شوخي كردم و اونها خونشون اونجاست و الانم پيش دوستاشون هستند و خلاصه منصرفش كردم.

در اينجا بايد از آقاجون و ماماني سما خانم تشكر كنم كه امكان اين مسافرت رو براي ما فراهم كردند و باعث شدند به همگي ما خوش بگذره و از خداوند خوب و مهربون هم تشكر كنم كه عمري داد و فرصتي كه بتونيم از طبيعت زيباش لذت ببريم و شكرگذاز اون و نعمت هاش باشيم،اميدوارم كه امكان مسافرت براي شما و خانواده هاتون هم فراهم بشه تا از نعمتهاي خوب خداي مهربون لذت ببريد.

به اميد ديدار

 

 

 

 


پسندها (2)

نظرات (3)

عمه سمانه
13 مهر 92 17:54
چقدر دلم برات تنگ شده سما جونم این چند روز مسافرت خیلی بهت عادت کرده بودم عمه جون چقدر زود گذشت پارسا هم همش سراغتو میگیره و هر روز میگه پس کی با سما برم دریا؟ قربونت برم جیگرم من اون دوتا عکس اولی هاتو نداشتما
مامانی درسا
26 مهر 92 2:13
عزیز دل تولدت هزاران بار مبارک انشاالله در پناه حق همیشه شاد باشی و سلامت
الهام مامان محیا
26 مهر 92 9:58
تولدت مبارک جیگر طلا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سما جون می باشد