تولد سما خانم
٢٦ مهر ماه سومین سال تولد دختر گلم سما خانم هدیه آسمانی خداوند مهربون به من و مامانش بود
و توی این روز ما یکبار دیگه شاد شدیم و خدا رو شکر کردیم به خاطر هدیه ای که به ما داد و چشم مارو ب
ه وجودش روشن کرد و شتدی رو به خونمون آورد و باعث شد پدر و مادر بودن رو درک کنیم و با سختی
هاش آشنا بشیم و قدر زحمات پدر و مادر خودمون رو بیشتر بدونیم.
سه سال پیش توی همچین روزی بود که شکل ماه دخترم رو توی بیمارستان دیدم و ذوق پدر بودن تمام وجودم رو گرفت و احساس سنگینی یک بار بزرگ رو روی شونه هام احساس کردم و هر روز این احساس وظیفه بیشتر روی شونه هام فشار میاره و میدونم که چقدر باید مواظب این هدیه خداوند باشم.
چند روز پیش سما خانم رو به مناسبت روز تولدش به شهربازی بردم و می خواستم حسابی توی این روز بهش خوش بگذره و شادی کنه،گرچه یک کمی مریض احئال بود و اولش که وارد شهربازی شد یه ذره بهونه گیری کرد ولی بعدآ یخش آب شد و حسابی برای خودش خوش گذرونی کرد.
البته قبل از رفتن به شهر بازی به خونه مامانیش رفت و از آقا جون و مامنی هدیه گرفت،اینم لباس خوشگلیه که از مامانی هدیه گرفت و زود تنش کرد و کلی باهاش رقصید و عکس یادگاری گرفت.
ایتجا هم برای خودش کلی بازی کرد و کیف کرد:
اینجا هم سما خانم تصمیم گرفت گریم کنه و خودش رو به شکل موش در بیاره:
و حالا خانم موش شده گرچه به نظر من قیافه خودش خیلی خوشگل تر از این گریم هاست:
و اینجا هم موش موش من گرسنه شده بود و یه دلی از عذا در آورد و مثل یه موش واقعی
به جون سیب زمینی ها افتاد:
امیدوارم که خاطره خوبی برای دختر گلم رقم خورده باشه و شاهد سالهای دیگه حضورش
توی این دنیا باشم البته همراه با موفقیت و شادی و لذت بردن از وجودش نوی این دنیا.
بهترینها رو برات آرزو می کنم دختر نازم،بزرگترین آرزوم شاد دیدن توست.